اشتباه کردم
شما به من بگویید ایا گناه کردم
که از سر جوانی به او نگاه کردم
بس شامها که قلبم مانند اسمان بود
در اسمانم او را تشبیه ماه کردم
در دفترش همیشه یک رنگ تیره کم داشت
با مردمان چشمم انی سیاه کردم
بی اعتنا تر از باد با پای خود لگد زد
بذری که با مشقت ان را گیاه کردم
مثل عبور یک رود از او گذشتم
با یاد او دوباره شب را پگاه کردم
می خواستم دل من همپای او بسوزد
نه او مرا نمی خواست من اشتباه کردم
و تو اما...
شعرهایم همه در وصفِ تو بود گریه هایم همه از دوریِ رویِ چون ماهِ تو بود خواب هایم همه شب خوابِ تو بود چشم هایم دم به دم منتظرِ دیدارِ تو بود حرف هایم همه از خاطره خوبِ تو بود خنده هایم همه از باور آن قرمزیِ عشقِ تو بود هر کجا می رفتم، یادِ آن روز که با هم به همان جا آییم، هیزمِ عشقِ مرا می سوزاند هر چه را می دیدم، در خیالم دستِ پُر مهرِ تو بود، که دلِ خسته من را، نوازش می کرد و تو اما... و تو اما نه خبر از روز و شبم داشتی و نه خبر از دلِ من و تو اما نه نگاهی به من انداختی و نه نگاهی به نگاهِ پُرِ از خواهشِ من و تو اما نتوان گفت چه کردی! تو که آن گریه من بودی و آن خوابِ من و آن لحظه دیدارِ من و حرفِ من و خنده من... می توانم شعرها را که همه وصفِ تو بود، پارهِ پاره کنم می توانم که ز تو دل بکنم و در آخر می توانم که تو از یاد برم چون دگر روح ندارم که تو را یاد کنم
عالی بود
پسر معرکه بود.
بابا باز هم مثله همیشه گل کاشتی
وبلاگ تین تیریلی دمت گرم
به امید دیدار
از اینکه باز هم امدی خوشحالم
باز هم بخاطره وبلاگه قشنگت تبریک میگم
دوستت دارم
سلام عزیز
باز هم بابت وبلاگ جدیدت بهت تبریک میگم
امیدوارم به تمام ارزوهات برسی
بهترین ارزوها را برات ارزو می کنم
به امید دیدار ایمان جان